پروسه صلح افغانستان علی رغم اینکه دارای ابعاد پیچیده و گسترده ملی، منطقه ای و بین المللی است از دو ضعف کلان رنج می برد. مشکل از جایی ناشی می شود که طرف های صلح، دولت افغانستان و گروه طالبان هستند اما این دو طرف برای رسیدن به نتایج و جمع بندی مشترک نمی توانند مستقلانه به کنشگری بپردازند. زیرا از جریان گفتگوها و تلاش ها برای صلح این نتایج به دست می آید که کشورهای منطقه در چند سال اخیر توانسته با طالبان وارد گفتگوهای سری و اخیرا علنی شده، به نوعی به این گروه امتیاز داده و از آنها در برخی موارد حمایت های مادی و معنوی نموده اند. این کار تبدیل به قانون نانوشته و عرف مسلم بین طالبان و کشورهای منطقه شده است که گروه طالبان نمی توانند در فرایند مذاکرات منافع کشورهای منطقه را در نظر نگیرد، خواست کشورهای همسایه و منطقه از بلندگوی طالبان و هماهنگ با خواست طالبان مطرح می شود.
نگاه به شرایط گروه طالبان در نشست ابوظبی( زمان بندی خروج نیروهای آمریکا از افغانستان، ) و نوع بازیگری گروه طالبان که در مواردی از مذاکرات پا پس می کشند با وجودی که قبلا زمان و مکان دور بعدی مذاکرات مشخص می شود، نشانگر این موضوع است.
از سوی دیگر، در حالی که زمامداران کشور به نقش رهبری کننده گفتگوهای صلح، تاکید می کنند تا هنوز دولت افغانستان نقش رهبری کننده نداشته و آجندای مذاکرات را تعیین نمی کند. ایالات متحده در صدد مدیریت این مذاکرات در راستای تامین اهداف سیاسی خود هست.
تا زمانی که گروه طالبان نه در نقش ابزاری بلکه در نقش بازیگر اصلی ظاهر نشود و دولت افغانستان به کنشگری فعال در راستای مدیریت مذاکرات صلح نپردازد بعید به نظر می رسد که گفتگوهای صلح به نتیجه برسد. زیرا در این مواقع حاشیه های بازی فربه تر از متن شده و امکان رسیدن به محورهای مشترک بین بازیگران منطقه ای با توجه به رقابت های موجود در سطح منطقه و جهان و تعارض منافع، محتمل به نظر نمی رسد، در این صورت خواسته ها گسترده تر شده، ابعاد بازی بیش از پیش افزایش یافته، بجای تسهیل گفتگوهای صلح این روند را پیچیده تر می کند. فروکاستن خواست ها در قالب خواست های دو طرف و پیوند این خواست ها ساده تر از گسترده تر شدن خواست های متناقض بازیگران پشت پرده است. در صورت دوم موضوع تبدیل به یک معما شده و حل آن به همان میزان تلاش های افزونتر می خواهد.
از جانب دیگر، وابستگی دولت افغانستان به ایالات متحده آمریکا حوزه کنشگری دولت را محدود کرده و آزادی عمل آن را با قیودات گره می زند. این یک واقعیت است که کشور افغانستان محیط پیرامونی یا همان کشورهای منطقه را در نظر گرفته و به هدایت سیاست خارجی و داخلی خود بوِیژه در تامین صلح بپردازد. شرایط منطقه ای هم فرصت ها و هم محدودیت های را بر دولت تحمیل می کند، در این میان زمانی دولت افغانستان استراتژی های سیاست خارجی خود را سازگار با شرایط حاکم بر منطقه نموده که در پی گیری این سیاست ها مستقلانه عمل نماید. این امر در زمانی که دولت افغانستان فاقد ظرفیت لازم برای جمع زدن بین کشورهای رقیب منطقه ای و بین المللی است، بیشتر ضرورت و اهمیت پیدا می کند.
در صورتی که دولت افغانستان تحت تاثیر سیاست خارجی ایالات متحده، برخی از شرایط جاری بر منطقه را در نظر نگیرد، جو سیاسی حاکم موانع زیادی را فرا راه کشور افغانستان بویژه بر پروسه صلح افغانستان ایجاد خواهد کرد. بنا بر این می توان گفت صلح افغانستان با موانع دست و پاگیر رو به رو است که امکان آن را به امنتاع تبدیل کرده است.