چکیده
بعد از سقوط حکومت طالبان بیست سال و اندی می گذرد، نظام سیاسی در افغانستان، مطابق قانون اساسی دموکراتیک تعریف و صورت بندی شده است اما ماهیت دموکراسی و کم و کیف آن در افغانستان متفاوت از کشورهای است که عنوان دموکراتیک را یدک می کشند. اهمیت این تحقیق در این است که تبیین شود که آیا بین دموکراسی و فرهنگ سیاسی در افغانستان رابطه وجود دارد؟ درپاسخ به این پرسش این فرضیه مطرح شده است که بین دموکراسی و فرهنگ سیاسی در افغانستان رابطه ای مستقیم وجود دارد، به این معنا که فرهنگ سیاسی سنتی در افغانستان یکی از موانع گذار دموکراتیک تلقی شده است. این تحقیق از روش توصیفی – تحلیلی استفاده نموده است. هدف این تحقیق فهم رابطه فرهنگ سیاسی سنتی و دموکراسی در افغانستان پسا طالبان است.
کلید واژه ها: دموکراسی، دموکراتیزاسیون، فرهنگ، فرهنگ سیاسی، پلورالیسم، رقابت سیاسی، مشارکت سیاسی.
مقدمه
دموکراسی در افغانستان پساطالبان، به عنوان یک روش حکومت داری چندان موفق عمل نکرده است؛ عناصر دموکراسی و شاخص های دموکراتیک به صورت اساسی در امر حکومت داری و انتقال مسالمت آمیز قدرت سیاسی به کار گرفته نشده است.
این تحقیق صرفا به رابطه فرهنگ سیاسی سنتی و قبیله ای و دموکراسی در افغانستان پرداخته است. به نظر می رسد موجودیت فرهنگ سنتی و قبیلوی و سیاست قومی عمده ترین موانع روند دموکراتیزاسیون در افغانستان است. انتخابات، مشارکت سیاسی، رقابت سیاسی و پلورالیسم سیاسی که بنیان دموکراسی را می سازند در افغانستان بعد از طالبان با چالش مواجه هستند و به صورت دلبخواهانه و با محوریت فرهنگ سنتی بامکانیزم سیاست قومی مهندسی شده است. انتخابات وسیله انتقال مسالمت آمیز قدرت سیاسی و شیوه رهبری دموکراتیک محسوب می شود، این پدیده اما در افغانستان ممثل دموکراسی واقعی نبوده است. از زمان شکل گیری حکومت انتقالی به رهبری حامد کرزی در افغانستان چهار دوره انتخابات ریاست جمهوری و دو دوره انتخابات پارلمانی برگزار شده است، برایند این انتخابات نه حکومت دموکراتیک و مردمی و پارلمان پاسخگو به مردم، که حکومت های برامده از تقلب در لفافه دموکراسی و پارلمان های غیر مسئول است. عدم حاکمیت قانون، انحصار طلبی روسای جمهوری و…میراث حکومت های پساطالبان در این سرزمین است.
فرهنگ سیاسی[1] وانتخابات
انتخابات روش پذیرفته شده در سطح جهان است که از طریق آن قدرت سیاسی به صورت مسالمت آمیز منتقل شده و حاکمیت مردمی تحقق می یابد” برگزاری انتخابات نشانگر این است که قدرت سیاسی همواره از مردم نشات می گیرد و برای آنها حفظ می شود و نیز نشانگر این مطلب است که این مردم هستند که سیاست مداران باید در مقابل شان پاسخگو باشند. فقط احتمال برکنار شدن از پست دولتی است که به عنوان آخرین حربه، می تواند این اطمینان را بیافریند که برگزیدگان مردم مسولیت خود را بدرستی انجام می دهند و ضوابط مسولیت های دولتی را رعایت می کنند؛ در غیر این صورت تغیر در کادر دولت و سیاست های آن اجتناب ناپذیر خواهد بود”( دیوید بتیهام و کوین بویل، 1388).
انتخابات در افغانستان هرچند باعث انتقال قدرت سیاسی می شود اما حتما به نظام دموکراتیک و حکومت پاسخگو ختم نمی شود. ساختار اجتماعی افغانستان مبتنی بر سازه های قومی و قبیلوی است، در این ساختار جهت گیری ها و رفتار سیاسی نه بر مبنای قواعد مقبول دموکراسی بلکه بر مبنای هویت دو یا چندگانه است، در اولین گام، انتخاب ها رنگ و بوی قومی به خود می گیرد تا انتخاب بر اساس شایستگی ها. برنامه ها و اهداف ملی انتخاب افراد را صورت بندی نمی کند بلکه معیار انتخاب برای افراد از گروه خودی بودن و نه بیگانه بودن است. از سویی، منتخبین نیزخود را موظف و مکلف می دانند تا در جهت تامین خواسته ها و اهداف قومی گروه حامی خویش، در دوران حاکمیت خود اقدام نمایند، هرچند این نوع عملکردها منافی منافع ملی باشد. از همین جهت است که شکایت ها در مورد مهندسی انتخابات توسط حکومت و کمیسیون مستقل انتخابات در گذشته و حال جریان داشته و دارد، در حالی که نهادهای بی طرف برای برگزاری انتخابات لازم و ضروری می باشد” وجود نهادهای بی طرف و مستقل برای برگزاری انتخابات، عدم تقلب در شمارش آرا و… نیاز است”( بشیریه، 1384: 119).
مقتضای ساختار اجتماعی در افغانستان موجودیت شکل بندی حامی- پیروهای چندگانه و موازی است که باعث ایجاد شکاف های اجتماعی بیشتر شده است. این پدیده در بزنگاه های مشخص و سرنوشت ساز همانند انتخابات خود را نمایان می سازد.
شهرت یابی ها از طریق تعریف جامعه به خود و بیگانه و تعریف دوست و دشمن و بیگانه پنداشتن گروه قومی غیر خودی است. موفقیت نخبگان سیاسی در مرزبندی های اجتماعی تضمین می شود. به گروه قومی غیر خودی اعتماد نمی شود بنابراین از داخل آن گروه انتخاب هم صورت نمی گیرد.
فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی
مشارکت سیاسی اصل یگانه برای پاسخگو نگهداشتن حکومت است اما این مهم با توجه به جغرافیای قومی سیاست در افغانستان و موجودیت فرهنگ سنتی تامین نمی شود. فرهنگ سیاسی نظام ارزشی است که رفتار سیاسی را تحت تاثیر قرار می دهد. ” فرهنگ سیاسی جهت گیری های مردم را نسبت به نهادها، ساختارها، و نیز عملکردهای سیاسی مشخص می کند. کم و کیف مشارکت سیاسی، شیوه رای دادن، پشتیبانی یا بی اعتنایی نسبت به نظام، تا حد قابل توجهی به ارزش ها، اعتقادات، انگاره ها و نمادهای نهادینه شده بستگی دارد”( قوام، 1388: 105) به این جهت و با تاسی از فرهنگ سیاسی ، از مشارکت سیاسی در جریان انتخابات و بعد از آن به صورت آگاهانه و عامدانه جلوگیری به عمل می آید. روش های ظاهرا قانونی برای این کار از طریق نخبگان سیاسی با رویکرد سیاست قومی به کار گرفته می شود. حامد کرزی در انتخابات دور دوم پارلمانی زیاد تلاش کرد تا از آمدن برخی از نمایندگان منتخب مردم از ولایت غزنی جلوگیری نماید، انگیزه این کار هم موفق نشدن کاندیداهای گروه قومی مربوط به او بود. دست بردهای رییس کمیسیون مستقل انتخابات در انتخابات ریاست جمهوری 1393 که به رای گوسفندی شهرت یافت نمونه ای از این اقدامات است. تقلب های گسترده تری نیز در هر انتخابات از جانب حکومت به کار بسته شده است که جای ذکر آن نیست.
فرهنگ سیاسی و رقابت سیاسی
در درون جامه سنتی افغانستان اصل بر حذف رقیب است نه جذب رقیب. موجودیت تنوع گروه های قومی در این سرزمین و بی اعتمادی های موجود و انبارشده تاریخی، فرهنگ تقسیم مردم افغانستان به خود و غیرخود را به وجود آورده است. افراد خودی همواره قابل اعتماد و دوست تلقی شده و افراد غیر خودی عموما دشمن تلقی می شود، مطابق این سنت بجای رقابت کردن بر سر کسب منافع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، رفتارهای حذف گرایانه در پیش گرفته می شود زیرا تسلط گروه قومی دیگر بر منافع سیاسی و اقتصادی به منزله نادیده گرفتن آنها و حذف آن ها نگریسته می شود. رقابت سیاسی مفهومی جز به کنار راندن رقیب از صحنه معنای دیگری ندارد، چانه زنی و تعامل سالم بر مبنای رقابت سیاسی چندان جایگاهی ندارد. در رفتارها و نطق های انتخاباتی نیز این منطق مشاهده می شود که نامزدهای انتخابات با بر انگیختن حس قومی و گروهی مردم از آنها حمایت و پشتیبانی را کمایی می کنند. ضمن اینکه برنامه ها و اهداف کاندیداها طوری تنظیم می شود که منافع ملی را در بر نگرفته و فقط منافع گروه خاص را پوشش می دهد.
فرهنگ سیاسی و پلورالیسم
در دموکراسی ها پلورالیسم سیاسی برای تنظیم امور سیاسی و اجتماعی به کار گرفته می شود، در پلورالیسم لیبرال وظیفه حکومت ساماندهی و مدیریت امور بر اساس رعایت عدالت اجتماعی ، تامین آزادی و رفاه همگانی است، در حالی که در پلورالیسم فرقه ای که عموما در کشورهای جهان سوم و خصوصا افغانستان حاکم است، از پلورالیسم به گونه جدی ممانعت به عمل می آید، گروه های رقیب و موجودیت تنوع گروهی و به رسمیت شناختن منافع همگانی با چالش های جدی مواجه است.” تنوع گروهی منجر به تعارض اجتماعی و واگرایی شده، مسایل ارزشی (نه منافع عینی) علت اصلی پراکندگی و شقاق میان مردم تلقی می گردند”(قوام، 1388: 69).
در یک جامعه کثرت گرا، مردم به عنوان شهروند مطرح شده و نظارت آنها بر قدرت دولت تضمین می شود. در چارچوب کثرت گرایی هریک از رقبای سیاسی به منظور کسب حد اکثر سود وارد بازیگری می شوند، توافق داشتن بر قواعد بازی موجب نظم در جامعه شده و عدم پایبندی به آن سبب می شود که منازعات بیشتری بین گروه های اجتماعی در بگیرد.(همان: 68)
در افغانستان اما قواعد بازی سیاسی از جانب گروه های رقیب به خوبی پذیرفته نمی شود، در انتخابات سال 1393 تقلب گسترده صورت گرفت و هیچ یک از دو کاندید ریاست جمهوری به نتیجه برآمده از انتخابات رضایت نداشتند، این مساله باعث شد که با میانجیگری جان کری وزیر امورخارجه ایالات متحده امریکا دولت وحدت ملی با داشتن همزمان رییس اجراییه و رییس جمهور شکل بگیرد. این مساله در ذات خود زمینه ساز بسیاری از مناقشات بعدی در معرفی نامزد وزیران و مدیریت کلان سیاسی در سطح کشور شد. انتخابات ریاست جمهوری سال 1398 نیز عطف به ماسبق شد و جنجال های زیادی را به ارمغان آورد که در نتیجه، دوطرف رقیب به مذاکره و سازش تن در داده و از طرف تیمی به رهبری اشرف غنی، شورای عالی مصالحه ملی به تیم مقابل پیش نهاد شده و تیم مقابل آن را پذیرفت، اما هنوز تنظیمات شورای عالی مصالحه ملی، رکن ها و بودجه آن به صورت دقیق و روشن تعریف نشده و این شورا در دنیایی از ابهام گام ها بر می دارد.
کوتاه سخن اینکه در افغانستان انتخابات ها به بیراهه رفته و قواعد بازی دموکراتیک از جانب کارگزاران سیاسی و بعضا مردم، به صورت اساسی رعایت نمی شود، زیرا فرهنگ دموکراتیک در افغانستان وجود ندارد و ساختارهای فرهنگ سنتی معادله را نه به نفع دموکراسی بلکه به نفع مهندسی و مهندسان انتخابات بهم می زند. ما نه در افغانستان دموکراسی داریم و نه اشخاص و افراد دموکرات.
نتیجه
تطبیق نظام دموکراتیک نیازمند تحقق چهار عنصر اساسی است که پایه های یک نظام دموکراتیک را تشکیل می دهد، این اصول پایه نیاز مند محیط همسان با خود هست، فرهنگ سیاسی مدرن یکی از این شرایط است، در جامعه افغانستان با توجه به سنتی بودن و قبیلوی بودن فرهنگ سیاسی امکان تحقق عناصر دموکراسی فراهم نبوده است. فرهنگ سیاسی سنتی و ساختار قبیلوی مشارکت سیاسی، پلورالیسم سیاسی، رقابت سیاسی را بر نمی تابد. صورت بندی گروه های اجتماعی نه بر مبنای احزاب سیاسی برنامه محور و جامعه مدنی تعریف شده بلکه بر اساس هویت قومی و موضوعات زبانی و مذهبی است. انتخابات و یا هر مسیری که به دموکراتیزاسیون منتهی شود فقط به صورت شکلی امکان می یابد نه به صورت ماهوی. محتوای برنامه های سیاسی و مدیریت سیاسی را تعلقات و وابستگی های قومی تشکیل می دهد نه قواعد بازی دموکراتیک. بنابر این روند دموکراتیزاسیون در افغانستان با کندی، بن بست و چالش های زیادیمواجه می شود.
منابع
- دیوید بتیهام و کوین بویل(1388) دموکراسی چیست؟(آشنایی با دموکراسی) ترجمه، شهرام نقش تبریزی، چ، چهارم، تهران: انتشارات ققنوس.
- بشیریه، حسین(1384) گذار به دموکراسی، چ، دوم، تهران: نگاه معاصر.
- قوام، عبدالعلی(1388) چالش های توسعه سیاسی، چ، چهارم، تهران: قومس.
- هانتینگتن، ساموئل (1392) موج سوم دموکراسی ، ترجمه احمد شهسا، چ، پنجم، تهران: روزنه.
- مشرقی، دیدارعلی ( 1397) بحران هویت ملی در افغانستان، چ، سوم، کابل: انتشارات امیری.
- عارفی، محمد اکرم (1393) توسعه سیاسی در افغانستان، کابل: مرکز مطالعات استراتژیک وزارت امور خارجه.
- اندیشمند، محمد اکرام(1393) دولت ملت سازی در افغانستان، کابل: انتشارات سعید.
- رحیمی، مجیب الرحمن(1387) نقدی بر ساختار نظام در افغانستان، کابل: انتشارات سعید.
[1] فرهنگ سیاسی عبارت است از تلقی مردم و جهت گیری آنها نسبت به نظام سیاسی و کارکردهای آن، که در این زمینه انگاره ها و ایستارها نسبت به اقتدار، مسولیت های حکومتی و الگوهای مربوط به جامعه پذیری سیاسی مورد توجه قرار می گیرند(قوام، 1388: 105)